این بار بین خودمان این طور عهد بستیم . که یکبار نشکنیم .نبریم . بمانیم . بجنگیم . زخم بخوریم . بمیریم . زنده شویم . محو شویم . شیفته شویم . شیدا شویم .بمانییم ... این بار تنها بمانیم .
اگه از من سنمو بپرسیاگه از ن سنمو بپرسی فکرکنم اول به ناخن های پام نگام کنم بعد دست کنم لای موهام عین خنکا سرمو بخارونم بعد بگم چرا پرسیدی ؟
اگه جواب بدی همین طوری
من ادامه میدم به حرفام ... پهن میشم روی تخت . دستامو از هم باز میکنم و درحالیکه سقفو نگاه میکنم واست میگم که اول تابستون 21 ساله بودم .
حالا که هنوز یک ماه ازش مونده 51 ساله شدم .
و فکر کنم تا مهر ماه 61 ساله بشم .
اگه تعجب نکنی و غر نزنی و حوصلشو داشته باشی بازم واست میگم .
خب
گاهی تو زندگی ادم یه اتفاقایی میوفته که ادما تو سن 30 سالگی تجربه میکنن .
ولی من 21 سالگی
خب واسه همینه شدم 51 اگه از من سنمو بپرسی...